تقریبا همه ما این را میدانیم که کلید کاهش وزن و تناسب اندام، کمتر خوردن و بیشتر ورزش کردن است. اما چند نفرمان برای جلوگیری از چاقی و اضافه وزن به آن عمل میکنیم؟ به نظر میرسد برای کاهش وزن و تناسب اندام رعایت همین دو نکته کافی باشد اما بعضی وقتها پیش میآید که نمیتوانیم از خوردن بعضی چیزها بگذریم یا گاهی شرایطش جور نمیشود که برویم و ورزش کنیم. حالا با این اوصاف، چگونه میتوانیم با موفقیت به وزن ایدهآلمان برسیم؟10 توصیه زیر که از عادات روزمره تعدادی از مانکنهای مشهور اقتباس شده، میتواند کمکتان کند…
1) سعی کنید روزانه مقدار فراوانی آب یا نوشیدنیهایی بنوشید که کالری کمی دارند. میتوانید با خوردن یک لیوان آب خنک یا یک نوشیدنی کمکالری به خوردن غذاهای پرکالری خاتمه بدهید. یعنی وقتی دیدید که دارید زیاد غذا میخورید، یک لیوان آب بردارید و دیگر بعد از آن غذا نخورید. اگر طعم آب را دوست ندارید، میتوانید کمی آب مرکبات مثل لیمو یا چند قطره از آب میوه دیگری مثل انبه یا هلو که کالری کمتری دارند را به آن اضافه کنید، طوری که فقط طعم آن عوض شود.
2) فکر کنید ببینید چه غذای کمکالریای را میتوانید به رژیم خود اضافه کنید؛ نه اینکه چه چیزی را از رژیم خود حذف کنید. این کار را با میوه و سبزی شروع کنید. سعی کنید روزانه 5 تا 9 وعده از میوه و سبزیهای تازه استفاده کنید. شاید این مقدار زیاد به نظر برسد اما این حجم از میوه و سبزی بسیار با ارزش است چون بدنتان مقدار زیادی فیبر دریافت میکند و در هنگام صرف غذا احساس رضایتمندی بیشتری میکنید. با خوردن میوه و سبزی هم کمتر میخورید و هم این مواد جایگزین چربی هایی میشوند که ممکن است از سایر غذاها به شما برسد. این تنها مزیت میوه و سبزی نیست. بیش از 200 مطالعه نشان میدهد که میوه و سبزی خاصیت پیشگیری از بیماری را به دلیل سرشار بودن از مواد شیمیایی مفید دارند. کارشناسان تغذیه پیشنهاد میکنند حتما سر میز غذا سبزی داشته باشید و سعی کنید در هر فصل حتما میوه و سبزی همان فصل را بخورید. میوه و سبزی را تازه به تازه مصرف کنید و از جوشاندن و سرخ کردن بیش از اندازهشان بپرهیزید.
3) اینکه زمان گرسنگی خود را بدانید خیلی مهم است. ببینید واقعا چه زمانی گرسنه هستید؟ هر زمانی که احساس کردید گرسنه هستید چیزی بخورید، نه اینکه هر وقت و هرماده غذایی که نزدیک دستتان بود یا به شما تعارف شد، بخورید. به دنبال علایم گرسنگی باشید. از خودتان بپرسید آیا واقعا گرسنهام؟ گرسنگی به معنی این است که بدنتان نیاز به سوخت دارد. بنابراین زمانی که علامتی از گرسنگی در خود نمیبینید غذاخوردن اصلا دلپذیر نیست. وقتی به این نحو غذامیخورید احساس بهتری دارید. معده هر کسی به یقین کمی بزرگتر از مشت اوست پس به اندازه قابل قبول غذا بخورید این طوری نه زیاد گرسنه میمانید و نه آنقدر میخورید که احساس پری و نفخ کنید.
4) اگر عادت دارید شبها هم بعد از شام چیزی بخورید، اقلام کمکالری را انتخاب کنید. گاهی اوقات اتفاق میافتد که افراد بدون فکر و طبق عادت شبها بعد از شام هم اسنک میخورند. بهتر این است که خودمان را عادت به خوردن میوه بدهیم. خوردن چیپس، پفک و انواع و اقسام اسنکها بعد از شام زمانی که همه دورهم نشستهاند و در حال دیدن تلویزیون هستند، در چاق شدنشان بسیار موثر است. چون حالا دیگر گرسنه نیستید و دارید اضافه بر نیاز بدن کالری دریافت میکنید. سعی کنید کمتر سمت آشپزخانه بروید یا حداقل از اسنکهای کمکالریتر استفاده کنید.
5) از خوردن غذاهای مورد علاقهخود لذت ببرید؛ البته از مقدار به اندازه آن. چون مصرف بیش از اندازه این غذاها موجب وزنگیری بیشتر میشود. به جای اینکه غذاهای مورد علاقهتان را از رژیم خود حذف کنید کمتر این غذاها را بخورید. سعی کنید به جای خوردن انواع گوناگون غذا تنها یک مورد از بهترین مواد مورد علاقهتان را انتخاب کنید یا بخش کوچکی از چیزی را که دوست دارید بخورید. میتوانید از هر آنچه مورد علاقهتان است بخورید اما به خاطر داشته باشید که اعتدال را باید رعایت کنید.
6) در طول روز چند وعده کمحجم بخورید. اگر مقدار کالری بیشتری نسبت به آنچه مصرف میکنید،بسوزانید؛ به آسانی وزن از دست میدهید. مطالعات نشان میدهد کسانی که چهار تا پنج وعده در روز غذا میخورند بهتر میتوانند اشتها و وزنشان راکنترل کنند. بنابراین بهتر است کل کالریای را که باید در طول روز دریافت کنید، به چند بخش کوچک تقسیم کنید و در تمام طول روز از غذای خود لذت ببرید. با این برنامهریزی شام باید آخرین وعدهای باشد که میخورید.
7) آشپزخانه را با انواع غذاهای سالم پرکنید. داشتن غذاهایی که سریع آماده میشوند و میتوان مثل یک ساندویچ کوچک و با یک دست خورد برای کاهش وزن بسیار موثر است. اگر غذاهایی به اندازه یک ساندویچ کوچک که ظرف مدت 5 یا 10 دقیقه آماده میشوند در خانه داشته باشید کمتر پیتزا سفارش میدهید. پس سعی کنید این مواد را همیشه در آشپزخانه داشته باشید. پففیل یا ذرت با 94 درصد چربی که هر یک فنجان آن 20 تا 25 کالری دارد را شما میتوانید ظرف دو دقیقه یا کمتر از آن تهیه کنید. سبزیهای فریزشده، حبوبات، گوجهفرنگی و تکههای کوچک مرغ که بهسرعت پخته و یا کباب میشوند، نیز مناسبند.
8) در هر فصل، مطابق همان فصل غذا بخورید. اگر میوه و سبزی دوست ندارید، شاید به این دلیل است که میوه و سبزی را در فصل خاص خودش نمیخورید. زمانی که میوهها و سبزیهای فصل خاص خود را میخورید هم تازهتر هستند و هم خوشمزهتر.
9) یک ظرف برنج را با یک ظرف سبزی عوض کنید. به راحتی میتوانید با خوردن کمتر برنج یا نان اضافه وزن خود را از دست بدهید. در ازای آن میتوانید یک بشقاب کاهو یا سالاد سبزی بخورید. با این کار میزان نشاسته دریافتی حاصل از خوردن برنج را 100 تا 200 کالری کم خواهید کرد.
10) برای رفع استرس غذا نخورید. درست است که بیشتر ما در هنگامی که استرس داریم یا وقتی در موقعیتهای استرسزا قرار میگیریم، شروع میکنیم به خوردن اما سعی کنید به جای روی آوردن به غذا برای اینکه از شر استرس فرار کنید، یک فصل از یک کتاب رمان را بخوانید، به موزیک گوش کنید، چیزی بنویسید، نفس عمیق بکشید یا به آلبومی نگاه کنید که شما را به یاد خاطرات خوب میاندازد.
منبع: CDC ترجمه: سهیلا عابدینی
کلمات کلیدی:
تا حالا عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید؟ و فکر کنید یه روزی کی میدونه چه وقت – شاید به دردتون بخوره؟
تا حالا شده که پول هاتون رو جمع کنین و به خاطر اینکه فکر می کنید در آینده شاید بهش محتاج بشین، خرجش نکنید؟
تا حالا شده که لباسهاتون، کفشهاتون، لوازم منزل و آشپزخونتون و چیزای دیگه رو که حتی یکبار هم از اونا استفاده نکردین، انبار کنید؟
کلمات کلیدی:
بسمه تعالی
هنوز پدر یا پدر بزرگها ،گاهی از یک مشکل زمان خود نام می برند که امروزه ،عکس آن، برای فرزندان ایران و جهان مشکل آفرین شده است . بیش از پنچاه سال پیش برای یک خانواده، سیر کردن شکم خود و فرزندان خود یک مشکل اساسی بود بنحوی که بارها گرسنه می خوابیدند و یا برای یک وعده غذا یک روز کار می کردند تا کسی شکم آنان را سیر کند.
اما امروزه برعکس ،مشکل پرخوری و چاقی یکی از مشکلات اساسی جامعه به حساب می آید و اکثر مرض ها و مرگ میرها ناشی از پرخوری و کم تحریکی است. پرواضح است که پرخوری علاوه بر مشکلات جسمی متعدد باعث مشکلات روحی نیز می گردد که حکمای معروفی مانند سعدی نیز به آن اشاره کرده اند.
لقمان به فرزندش می گوید: ای پسرک من ! هرگاه معده پر از طعام گردد، فکر انسانی می خوابد، و حکمت او گنگ می شود، و اعضاء و جوارح او از عبادت می ماند.
اسر بندشکم را دو شب نگیرد خواب شبی ز معده سنگین شبی زدلتنگی (گرسنگی)
سعدی گوید: عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام خوردی ، و تا به سحر ختمی بکردی(یعنی امن یجیب و دعامیکرد.) یکی از بزرگان شنید و گفت:اگر نیم نانی بخوردی و بختفی ،به نزد صاحب دلان پسندیده تر بودی.
و نیز گویند: حکیمان دیر دیر خورند، و عابدان نیم سیر، و زاهدان سد رمق ، و جوانان تا طبق برگیرند، و پیران تا عرق بکنند، و اما قلندران: چندان که در معده جای نفس نماند، و بر سفره روزی کس!
در خبر است که چیزی در نیز خدا، مبغوضتر از شکم پر نیست . تا کنون احدی را با خوردن بسیار و شکم خوارگی یا شکم بارگی نستوده اند. با این وصف کسی به مقامی نرسیده است، بلکه این روش حیوانات و چهار پایان است که وظیفه ای جز خوردن ندارند.
کلمات کلیدی:
بسمه تعالی
سلام خانوادها پدر بزرگها مادر بزرگها
امیدوارم همیشه شاد و خندان باشید. جمعتان جمع و هیچ کسر وکمی نداشته باشید. مادربزرگ و بابا بزرگ امسال نیزدر روستا منتظرند مانند سالهای قبل شاد وخوشحال در کنارفرزندان خود عید را همه با هم باشیم جمعتان را جمع تر و روحتان را شاد تر ببیند جای بسی خوشخالی است که امسال امیررضاکوچولو و آقاحمید به جمع خانواده اضافه شده و ورودشان را خوش آمد می گوییم. امیدوارم همه مردم ایران سال خوبی داشته باشند و به سلامتی این نوروز را در کنار خانواده های خودجشن بگیرند .
کلمات کلیدی:
نام و یاد خدا همیشه آرامش دهنده دلها بوده
|
|
|
کلمات کلیدی:
هر چی که دلت می خواد
در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش (لگنش) از جایش درمیرود.
پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش میبرد، دختر اجازه نمیدهد کسی دست به
باسنش بزند, هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم
بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمیگذارد کسی دست به باسنش بزند.
به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوانتر میشود.
تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست
زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم...
پدر دختر باخوشحالی زیاد قبول میکند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما
چیست؟ حکیم میگوید برای این کار من احتیاج به یک گاو چاق و فربه دارم, شرط من این
هست که بعد از جا انداختن باسن دخترت گاو متعلق به خودم شود؟
پدر دختر با جان و دل قبول میکند و با کمک دوستان و آشنایانش چاقترین گاو آن منطقه را
به قیمت گرانی میخرد و گاو را به خانه حکیم میبرد, حکیم به پدر دختر میگوید دو روز
دیگر دخترتان را برای مداوا به خانه ام بیاورید.
پدر دختر با خوشحالی برای رسیدن به روز موعود دقیقه شماری میکند...
از آنطرف حکیم به شاگردانش دستور میدهد که تا دوروز هیچ آب و علفی را به گاو ندهند.
شاگردان همه تعجب میکنند و میگویند گاو به این چاقی ظرف دو روز از تشنگی و گرسنگی خواهد مرد.
حکیم تاکید میکند نباید حتی یک قطره آب به گاو داده شود.
دو روز میگذرد گاو از شدت تشنگی و گرسنگی بسیار لاغر و نحیف میشود..
خلاصه پدر دختر با تخت روان دخترش را به نزد حکیم می آورد, حکیم به پدر دختر دستور میدهد دخترش را بر روی گاو سوار کند. همه متعجب میشوند، چاره ای نمیبینند باید حرف حکیم را اطاعت کنند.. بنابراین دختر را بر روی گاو سوار میکنند.
حکیم سپس دستور میدهد که پاهای دختر را از زیر شکم گاو با طناب به هم گره بزنند.
همه دستورات مو به مو اجرا میشود، حال حکیم به شاگردانش دستور میدهد برای گاو کاه و علف بیاورند..
گاو با حرص و ولع شروع میکند به خوردن علف ها، لحظه به لحظه شکم گاو بزرگ و بزرگ تر میشود، حکیم به شاگردانش دستور میدهد که برای گاو آب بیاورند..
شاگردان برای گاو آب میریزند، گاو هر لحظه متورم و متورم میشود و پاهای دختر هر لحظه
تنگ و کشیده تر میشود, دختر از درد جیغ میکشد..
حکیم کمی نمک به آب اضاف میکند, گاو با عطش بسیار آب مینوشد, حالا شکم گاو به حالت اول برگشته که ناگهان صدای ترق جا افتادن باسن دختر شنیده میشود..
جمعیت فریاد شادی سر میدهند, دختر از درد غش میکند و بیهوش میشود.
حکیم دستور میدهد پاهای دختر را باز کنند و او را بر روی تخت بخوابانند.
یک هفته بعد دختر خانم مثل روز اول سوار بر اسب به تاخت مشغول اسب سواری میشود و گاو بزرگ متعلق به حکیم میشود.
این، افسانه یا داستان نیست,
آن حکیم، ابوعلی سینا بوده است...
کلمات کلیدی:
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت ، خواست فرود آید ، ترسید.
باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.
مستاصل شد ...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت:ای امامزاده گله ام نذر تو ، از درخت سالم پائین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.
گفت:ای امامزاده ؛ خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم ...
قدری پائین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:ای امامزاده ؛ نصف گله را چطور نگهداری می کنی ؟
آنها را خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی کمی پائین تر آمد گفت:بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو ، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُر خورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:مرد حسابی چه کشکی چه پشمی ؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم ، غلط زیادی که جریمه ندارد !!!
منبع: http://omid142.blogfa.com
کلمات کلیدی:
بلکه انسان است که مقام را میسازد و برده میتواند مردی آزاد باشد جبار و خودکامه میتواند برده باشد ما خود مقام و موقعیت را پست یا عالی میسازیم می اندیشیم بسیار کمتر از آنچه میدانیم می دانیم بسیار کمتر از آنچه دوست داریم دوست داریم و در حد دقیق بسیار کمتر از آنیم که هستیم . شاید یه کسی شبها برای اینکه خواب تو رو ببینه به خدا التماس میکنه شاید یه کسی به محض دیدن تو دستش یخ میزنه و تپش قلبش مرتب بیشتر میشه مطمئن باش که یه کسی شبها به خاطر تو توی دریای اشک میخوابه ولی تو اون رو نمیشناسی
بسیار کمتر از آنچه باید دوست داشته باشیم
کلمات کلیدی:
Nafas & Negar
سلااام!بالاخره یکی اوومد!آره خیلییی دیرولی خدایی امتحان نهاییا مگه فرصت میدن!!! الان که دارم مینویسم دلم گرفته راسش منونگارازدوتاخواهرم به هم نزدیک تربودیم وهستیم... اینجام جایی بودکه لحظه هایی که کنارهمیم ومی نوشتیم تایه روووزی یادمووون نره! اخ خ خ خ که چه سخته! امسال که آخرین سالمونه ماجداشدیم!یعنی نگاررفت یه مدرسه دیگه... سخته خیلی...ولی...دیگه سر صبح من بیام سربه سرکی بزارم؟باکی سرصف یواشکی بخندم!!! سرکلاس...دلم واسه خطت تنگ میشه بامعرفت!!!! الان که دارم مینویسم خبرنداره میخوام بیاد یهوبخوونه چون دلم براش تنگ شده... دیگه کی وقتی من شعرمیخوونم تندتنددست بزنه... سروالیبااال وقتی سرویس میزنم کی ازاوونوربگه دمت گرم نفس... ابجی نگاردلم واسه زیرباروون راه رفتنای توحیاطموون غذاخوردن توناهارخوری وشیطوونیااووون اینه...بووفه تنگ شده!!! هی...ولی حالایه فصله جدید شروع میشه!!! میام مینویسم ازبچه هاموون ازخطره هاموون اوونم مینویسه... مدرسموون جداشده خودمون که هستیم مینویسیم باهم بهترمتفاوت تر...باشد که یادمان باشد..! یادمه...یادته...میدونم فراموووش نمیکنیم! بچه ها دوووستوون دارم تاآپ بعدی بااااااااااااااای!
کلمات کلیدی: